و .... زندگی نامش در ادامه ی مطلب

خییییییییییییییییییییلی باحاله حتما بخونید

نظظظظظظظظظظظظظظظظظر یادتون نره



ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 24 دی 1392 | 13:42 | نویسنده : مهرنوش | نظر بدهید

معنی ریلکس بودن به این حد

شرک ۵با
گویندگی :عادل فردوسی پور در نقش خر شرک،رویانیان در نقش شرک،علی کریمی در نقش
گربه ی چکمه پوش و این یکی رو نمیشناسم در نقش فیونا

خیار رو نگاه

سرانجام ازدواج گربه و ...

آهای دوست من آهای دوست من نظر اگه یادت بره می کشمت

 



تاريخ : پنج شنبه 19 دی 1392 | 5:46 | نویسنده : مهرنوش | نظر بدهید

اراده ی یک مرد:

بیایید نگاهی به شرح زندگی مردی بیاندازیم که:

در ۲۱سالگی در تجارت شکست خورد.

در  ۲۲سالگی در رقابت های انتخابی شورای شهر ناموفق ماند.

در  ۲۴سالگی در انتخابات مجلس پیروز نشد.

در  ۲۶سالگی همسر محبوب خود را از دست داد.

در ۲۷ سالگی به ناراحتی شدید عصبی مبتلا گردید.

در ۳۴ سالگی در مبارزه برای نمایندگی کنگره ناکام ماند.

  در۴۵ سالگی می خواست سناتور شود اما نشد.

در۴۷سالگی نتوانست به مقام معاونت ریاست جمهوری برسد.

در۵۲سالگی به عنوان رئیس جمهور آمریکا انتخاب شد.

نام این مرد با اراده،آبراهام لینکلن بود.



تاريخ : پنج شنبه 19 دی 1392 | 5:32 | نویسنده : مهرنوش | نظر بدهید

 

 

 

 

 

 

هی با شمام اونایی که از الهام حمیدی خوششان می آد نظظظظظظظظظر یادشون نره



تاريخ : پنج شنبه 19 دی 1392 | 5:25 | نویسنده : مهرنوش | نظر بدهید

 

 

 

نظظظظظظظظظظظر یادتون نره خنده



تاريخ : پنج شنبه 19 دی 1392 | 5:17 | نویسنده : مهرنوش | نظر بدهید

سلام به دوستان هم وبلاگیم.من مهرنوش
هستم که از اینکه به وبلاگم سرزدید بسیار خوش حالم . امید وارم در این وبلاگ به
شما خوش بگذرد.راستی عزیزانم نظظظظظظظظظظظظظظظر یادتون نره که برای این وبلاگچشمکاخم
بسیار مفیده راست می گم . با تبادل لینک هم موافقم . اگر از مطالبم دیدن نکنی
نمیبخشمت .خداحافظ.



تاريخ : پنج شنبه 5 دی 1392 | 7:11 | نویسنده : مهرنوش | نظر بدهید

 

 

 

 

 

 

 

 



ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 5 دی 1392 | 6:38 | نویسنده : مهرنوش | نظر بدهید

سسسسسسسسسسلام به دوستانم زمستان شده و هوا سرد سرده بچه ها اگر شما اهل تهران هستید بیاید با هم دعا کنیم امسال برف شدیدی در تمام منطقه ی تهران بیاد خسته شدم .

ولی زمستانتون و کریسمستون مبارک باد.

 

 

 

 

 

 

نظظظظظظظظظظظر یادت نرهزبان درازی



تاريخ : چهار شنبه 4 دی 1392 | 16:5 | نویسنده : مهرنوش | نظر بدهید

قابل  استفاده  برای دوستان وبلاگ نویسم.

 

 

 



تاريخ : دو شنبه 2 دی 1392 | 6:48 | نویسنده : مهرنوش | نظر بدهید

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



تاريخ : دو شنبه 2 دی 1392 | 6:37 | نویسنده : مهرنوش | نظر بدهید

 

 

 

 

منبع:سایت تکناز



تاريخ : دو شنبه 2 دی 1392 | 6:34 | نویسنده : مهرنوش | نظر بدهید

 

 

 

 

 



تاريخ : دو شنبه 2 دی 1392 | 6:28 | نویسنده : مهرنوش | نظر بدهید

 

 

 

 

منبع:سایت نمکستان



تاريخ : دو شنبه 2 دی 1392 | 6:24 | نویسنده : مهرنوش | نظر بدهید

 

 

 

 

 

 

 

منبع:سایت تکناز



تاريخ : دو شنبه 2 دی 1392 | 6:16 | نویسنده : مهرنوش | نظر بدهید

نخود سیاه فقط برای تهیه ی «لپه»کاشته می گردد.همه ی نخود ها به همان گونه که درو می شوند،استفاده می گردد و آنها را تغییر شکل نمی    دهند جز نخود سیاه که هیچ گاه به صورت اصلی برای فروش به بازار نمی برند و چون به عمل آمدن نخست آن را در آب می ریزند تا خیس بخورد و به صورت «لپه» در آید سپس می فروختند نخود سیاه در هیچ مغازه ای پیدا نمی شود،درگذشته هیچکس هم دنبال نخود سیاه نمی رفت و در اصتلاح اگر کسی را به دنبال نخود سیاه می فرستادند،در حقیقت او را به دنبال چیزی فرستاده بودند که در هیچ دکانی پیدا نمی شد و به همین دلیل از معنای مجازی آن این گونه فهمیده می شد که می خواسته اند او را به دنبال کاری دروغین بفرستند تا از رازی یا داستانی با خبر نشود



تاريخ : دو شنبه 2 دی 1392 | 6:13 | نویسنده : مهرنوش | نظر بدهید

 

یک داستان جالب ۲

مردی در کنار جاده،دکه ای درست کرد و در آن ساندویچ می فروخت.

چون گوشش سنگین بود،رادیو نداشت،چشمش هم ضعیف بود،بنابراین روزنامه هم نمی خواند.

او تابلویی بالای سر خود گذاشته بود و حسن ساندویچ های خود را شرح داده بود.

خودش هم کنار دکه اش می ایستاد و مردم را به خریدن ساندویچ تشویق می کرد و مردم هم می خریدند.

کارش بالا گرفت لذا او ابزار کارش را بیشتر کرد.

وقتی پسرش از مدرسه نزد او آمد،به کمک او پرداخت.

کم کم وضع عوض شد.

پسرش گفت:پدر جان،مگر شایعه ای که شده نشنیده ای؟اگر وضع پولی کشور به همین منوال ادامه پیدا کند کار همه خراب خواهد شد و شاید یک کسادی عمومی به وجود می آید.باید خودت را برای این کسادی آماده کنی.

پدر با خود فکر کرد هرچه باشد پسرش به مدرسه رفته به اخبار رادیو گوش می دهد و روزنامه هم می خواند پس حتما آنچه می گوید صحیح است.

بنابراین کمتر از گذشته نان و گوشت سفارش داده و تابلوی خود را هم پایین آورد و دیگر در کنار دکه ی خود نمی ایستاد و مردم را به خرید ساندویچ دعوت نمی کرد.

فروش او شدیدا کاهش یافت.

او سپس رو به پسرش کرد و گفت:پسر جان حق با توست. کسادی عمومی شروع شده است.

یک نکته ی مهم:به شایعه ها توجه نکنید.به ایده های خود توجه کنید.

یک امتحان هوش جالب

بررسی توانایی در مطالعه کردن

.Iمن در زمان مطالعه آرامش را حفظ می کنم.
.IIبا آمادگی مطالعه می کنم.
.IIIمحیط را برای مطالعه آماده می کنم
.IVابتدا به طور سطحی می خوانم
.Vسعی می کنم به عنوان توجه کنم.
.VIعلامت علامت گذاری می کنم.
.VIIمی توانم تمرکز کنم.
.VIIIمی توانم تمرکز کنم.
.IXبه دیگران توجه نمیکنم.
.Xخودم را با کسی درگیر نمی کنم.
.XIعصبانی نمی شوم.
.XIIبه موضوعات دیگر فکر نمی کنم.
.XIIIمطالب را چند بار تکرار می کنم.
.XIVاز موضوع سوال طرح می کنم.
.XVبا فاصله ی زمانی مرور می کنم.
.XVIبه محتوا توجه می کنم.
.XVIIنگرانی را از خود دور می کنم.
.XVIIIمی توانم قدرت یا دگیری ام را افزایش دهم.
.XIXیاد داشت برداری می کنم.
.XXبه موقع استراحت می کنم.
.XXIهیجان های منفی را از خودم دور  می کنم.
 
 


تاريخ : دو شنبه 2 دی 1392 | 6:2 | نویسنده : مهرنوش | نظر بدهید
.: Weblog Themes By BlackSkin :.